یار امام زمان
 
عضو باشگاه وبلاگ نویسان راسخون بلاگ
 

آی آچان قلبیلری دوم دورو آیدین حوزونو
کایناتین گوزو حسرتده دی گورسون یوزونو

آی گوزه ل لیه گویونون گورمه لی گویچه گونشی
نه قه ده ر گیزله ده جه سن بولودآلتدا ازونو

یاشاییش چوللری تاپسین ینی ده ن بلکه اوزون
بیرباخیم بو قوزئیین اوسته دولاندیر گوزونو

گل گیننان گورنئجه قوربان که سه جه لر یولونا
ساریبانلار دوه نی یالخی چوبانلار قوزونو

هارداسان هاردا آقا هاردا مکان ایله میسن
قولاق آسدیم هارا گوردوم دانیشیرلار سوزونو

بونه اوددورکی آلیشدیقجا آتیر جان یانانی
قاریاغیشدان قورویورگوزکوره سینده کوزونو

بو داغیلمیش اوره ییم سنده ن اوتور بیر تیکه دیر
قادان آللام بودور اول قیسسا سوزونده اوزونو

یا قوناق گل منی بیر یول یتیر ان ایسته ییمه
یا چاغیرکونلومی قوی بیر کره دادسین دوزونو

گوز یاشیملا سولارام آتدیم آتان یوللارینی
کیرپیگیمله سیله ره م گول اتیینده ن توزونو


 






، 
 
نوشته شده در تاريخ شنبه 30 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]

ستاره ی دوازدهم بتاب
رخصت دهید قافیه ها را به نام سِنگ
ای آخرین تلاوت باران امام سِنگ
این قبله را گلوله به تاراج برده است
اینجا نماز می شکند درمقام سِنگ
پر پر شده ست بر پر بابا کبوتری
یعنی هجوم فاجعه بر التیام سِنگ
این کاروان زخمی لب تشنه از کجاست؟!
زینب به دوش می رسد از کعبه شام سِنگ
دارد سپاه کفر زمان غرق می شود
جاریست از تمام زمین نیل؛رام سِنگ
باید دوباره فتح شود قبله گاه عشق
بالا رود بلال اذانی به بام سِنگ
ای آخرین ستاره ی خیبر شکن بتاب
بردار ذوالفقار علی(ع)از نیام سِنگ
((هرگزنمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم)) قیام سِنگ

 





، 
 
نوشته شده در تاريخ شنبه 30 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]

ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا

شراب نور به رگهای شب دوید بیا

ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت

گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا

شهاب یاد تو در آسمان خاطر من

پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا

ز بس نشستم و با شب حدیث  غم گقتم

ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا

به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار

به هوش باش که هنگام آن رسید بیا

به گام های کسان می برم گمان که تویی

دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا

نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت

کنون که دست سحر دانه  دانه چید بیا

امید خاطر سیمین دل شکسته تویی

مرا مخواه ازین بیش ناامید بیا





، 
 
نوشته شده در تاريخ شنبه 30 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]


 

هاتف اصفهانی


چه شود به چهره ی زرد من، نظری ز بهر خدا کنی

که اگر کنی همه درد من، به یکی اشاره دوا کنی



تو شهی و کشور جان ترا، تو مهی و جان جهان ترا

ز ره کرم چه زیان ترا، که نظر به حال گدا کنی



ز تو گر تفقد و گر ستم، بُوَد آن عنایت و این کرم

همه از تو خوش بُوَد ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی



همه جا کشی می لاله گون، ز ایاغ مدعیان دون

شکنی پیاله ی ما، که خون به دل شکسته ی ما کنی



تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم ومن غمین

همه ی غمم بُوَد از همین، که خدا نکرده خطا کنی



تو که"هاتف" از برش این زمان، روی از ملامت بی کران

قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی؟





، 
 
نوشته شده در تاريخ شنبه 30 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]

خانه های دم کرده ، کوچه های بغض الود

طرح شهرِ خاکستر ، در زمینه ای از دود

چرک آب و سرد آتش ، خفته باد و نازا خاک

آفتاب بی چهره ، آسمان غبار اندود

در کجای این دلتنگ می دهید پروازم ؟

پرسه های عصرانه ! ای مدارتان مسدود !

یاد روزگارانی کاسمان و آفاقش

همت پَر مارا عرصه ی حقیری بود

در سکون این مرداب بو گرفته گندیدیم

مثل ماهی تنبل ، تا جدا شدیم از رود

* * *

فصل ضجه و زنجیر باز هم رقم خورده ست

خیره چشم ما تا دور باز در پی موعود

در کجای این دفتر تا نشانشان ثبت است

بردگان جان داده پای باروی نمرود؟

* * *

پای هر ستونش را دشنه ای موشح کرد

پاره و پریشان باد این کتاب خون آلود
 





، 
 
نوشته شده در تاريخ شنبه 30 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]


 

رضی الدین آرتیمانی


همه دردم، همه داغم، همه عشقم، همه سوزم

همه در هم گذرد هر مه و سال وشب و روزم



وصل و هجرم شده آسان همه از دولت هجرت

چه بخندم، جه بگریم، چه بسازم، چه بسوزم



گفتنی نیست که گویی، ز فراقت به چه حالم

حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم



دست و پایم تپش دل همه از کار فکنده

چشم بر جلوه ی دیدار نیفتاده هنوزم



" رضیم " جمله آفاق فروزان ز چراغم

همچو مه چشم به دریوزه ی خورشید ندوزم
 


 





، 
 
نوشته شده در تاريخ شنبه 30 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]


 

حامد اهور


ای چهار چوب ذوق که حاشا نمی شوی

ای فیلسوف عشق که معنا نمی شوی



ای حجم آتش عطش شوق و آشتی

که در دهان سینه من جا نمی شوی



یک عمر پای پرچمتان سینه می زنیم

جان تمام سینه زنان پا نمی شوی ؟



ناقابل است سفره دل تعارفت کنم

همسفره گدای شکیبا نمی شوی ؟



من هیچ شب بدون تو روشن نمی شوم

آیا چراغ روشن شبها نمی شوی



اینجا من و تو منتظر یک اشاره اند

آقا ضمیر متصل ما نمی شوی ؟
 





، 
 
نوشته شده در تاريخ شنبه 30 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]


 

مهدی فرجی

در باغِ گل بر آتش نمرود می رسد

با شعر ، با صدای دف و عود می رسد

این بار هم به تارک طاغوت می خورد

سنگی که از فلاخن داوود می رسد

پیغمبرانِ آمده ، رفته! مبارک است

او که نوید مصحفتان بود می رسد

ای دستهای سبز دعا گل برآورید

او گرچه دیر کرده ولی زود می رسد

جز او به هیچ حادثه ای دل نبسته ایم

موعودِ جمعه ، جمعه ی موعود می رسد


 





، 
 
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 27 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]


 

قاسم صرافان

لب ما و قصه‌ی زلف تو، چه توهمی! چه حکایتی!
تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی! چه سخاوتی!

به نماز صبح و شبت سلام! و به نور در نَسَبت سلام!
و به خال کنج لبت سلام! که نشسته با چه ملاحتی!

وسط «الست بربکم» شده‌ایم در نظر تو گم
دل ما پیاله، لب تو خم، زده‌ایم جام ولایتی

به جمال، وارث کوثری، به خدا حسین مکرری
به روایتی خود حیدری، چه شباهتی! چه اصالتی!

«بلغ العُلی به کمالِ» تو «کشف الدُجی به جمال» تو
به تو و قشنگی خال تو، صلوات هر دم و ساعتی

شده پر دو چشم تو در ازل، یکی از شراب و یکی عسل
نظرت چه کرده در این غزل، که چنین گرفته حلاوتی!

تو که آینه تو که آیتی، تو که آبروی عبادتی
تو که با دل همه راحتی ، تو قیام کن که قیامتی

زد اگر کسی در خانه‌ات، دل ماست کرده بهانه‌ات
که به جستجوی نشانه‌ات، ز سحر شنیده بشارتی

غزلم اگر تو بسازیم، و نی‌ام اگر بنوازیم
به نسیم یاد تو راضیم نه گلایه‌ای نه شکایتی

نه، مرا نبین، رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن
ز درت بیا و ردم نکن تو که از تبار کرامتی





، 
 
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 27 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]


 

عبدالرحیم سعیدی راد

از فاصله ای دور به هم می ریزد
بتخانه مغرور به هم می ریزد
می آیی و از صلابت هر قدمت
بت های زر و زور به هم می ریزد







، 
 
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 27 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]


 

الهام پیری

توبیاعزیززهراکه توسیدجهانی
که توهم بهارمردم که توهم بهارجانی
توبیاکه چشم مردم به ره عنایت توست
که توهم طبیب دلها که تونوردیدگانی
توبیا که جان فدایت ای ذخیره الهی
که تونورروشن حق که تومشعل زمانی
توبیاکه بسته درها پشت درنشسته دلها
که توبابی ازخدایی که تودرهابگشایی





، 
 
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 27 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]

محمد سعید میرزایی

تقویم ، شرمسار هزاران نیامدن

یک بار آمدن وَ پس از آن نیامدن

این قصه مال توست بیا مهربانترین!

کاری بکن چقدر به میدان نیامدن؟

این خانه ی پر از گلِ پژمرده هم هنوز

عادت نکرده است به مهمان نیامدن

باران بدونِ آمدنش نیست بی گمان

مرگ است در تصور باران ، نیامدن

اما تو با نیامدنت نیز حاضری

کم نیست از تو چیزی ازین سان نیامدن

اشیاء خانه جمله ی تاریکِ رفتن اند:

آیینه ، عکس ، پنجره ، گلدان ، نیامدن
 





، 
 
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 27 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]


 

علیرضا فولادی


به چشم من ببخش- آسمانی!-

افق‌افق طلوع ناگهانی

بیا و ماه لحظه‌های من باش

در این هزارویک شب کتانی

بهار من که بی تو بی تو بی تو

خزانی‌ام خزانی‌ام خزانی

بیا و برگ زیستن بیاور

برای این درخت استخوانی

تو را به انتظار می‌سرایند

تمام سروهای ارغوانی

تویی که کوله‌بار دستهایت

پر است از خدا و مهربانی





، 
 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]


 

مریم سقلاطونی


پر کن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز

دست من و نگاه شما ایهاالعزیز

رو از من شکسته مگردان که سالهاست

رو کرده ام به سمت شما ایها العزیز

جان را گرفته ام به سر دست و آمدم...

از کوره راه های بلا ایهاالعزیز

وادی به وادی آمده ام از درت مران

وا کن دری به روی گدا ایهاالعزیز

چیزی که از بزرگی تو کم نمیشود

iین کاسه را...فاوف لنا...ایهاالعزیز

ما جان ومال باختگان را رها مکن

بگذار بگذرد شب ما ایهاالعزیز

.. .دستم تهی است راه بیابان گرفته ام

محتاج یک نگاه تو یا ایهاالعزیز
 





، 
 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]


 

احسان پرسا


زمان: امروز، عصر احتضار عدل در دنیا
مکان: کلّ زمین، برنامه: قتل عام انسان ها

عدالتخواه: مجرم، تحت تعقیب دموکراسی
و آزادی طلب: بر دار، یا در خاک یا دریا

زنان زندانی مد – تحت عنوان حقوق زن –
و مردان گیج مطبوعات – یا آزادی دعوا –

عدالت واژه ای محذوف از متن لغتنامه
و آزادی فقط تندیس منفوری در آمریکا

برای پیشرفت علم تنها بمب می سازند
و از هر بمب می روید نهال مرگ یا اغما

به کلی منع شد جیغ تظلّم، جز دو-سه مورد
فقط فریادهای زیر آب و جیغ در نجوا

.. و مظلومان که در عصر اتم هم گوش بر جاده
به امید سواری .. یا اباصالح بیا آقا !

بیا ای مضطر ِ اَمَّن یجیب، ای قائم بالحق
بیا ای آخرین تکرار نور ِ حضرت زهرا

بیا ای وارث پیغمبران، میراث ِ پیغمبر
بیا خورشید پشت ابر، ای صبح شب یلدا

بیا .. این آخرین نامه ست ، دیگر خشک شد اشکم
بیا آقا .. بیا آقا .. بیا .. امضا: الف. پرسا





، 
 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]
(تعداد کل صفحات:9)      1   2   3   4   5   6   7   8   9